هزار شکر که دیدم به کام خویشت بازروندگان طریقت ره بلا سپرندغم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیباگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیستچه گویمت که ز سوز درون چه میبینمچه فتنه بود که مشاطه قضا انگیختبدین سپاس که مجلس منور است به دوستغرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیستغزل سرایی ناهید صرفهای نبرد |
|
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمسازرفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فرازکه نیست سینه ارباب کینه محرم رازمن آن نیم که از این عشقبازی آیم بازز اشک پرس حکایت که من نیم غمازکه کرد نرگس مستش سیه به سرمه نازگرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بسازجمال دولت محمود را به زلف ایازدر آن مقام که حافظ برآورد آواز |